decayدیکشنری انگلیسی به فارسیفرو ریختن، پوسیدگی، زوال، فساد، تنزل، تباهی، خرابی، فاسد شدن، خراب شدن، محو شدن، تباه شدن، پوسیدن، ضایع کردن، تنزل کردن، منحط شدن
decayingدیکشنری انگلیسی به فارسیفرو ریختن، فاسد شدن، خراب شدن، محو شدن، تباه شدن، پوسیدن، ضایع کردن، تنزل کردن، منحط شدن
decayingدیکشنری انگلیسی به فارسیفرو ریختن، فاسد شدن، خراب شدن، محو شدن، تباه شدن، پوسیدن، ضایع کردن، تنزل کردن، منحط شدن
پوسیدگی پیشرفتهadvanced decayواژههای مصوب فرهنگستانمرحلهای از پوسیدگی چوب که در آن چوب ازنظر ظاهر و خصوصیات و ترکیب آشکارا تغییر میکند و همراه با آن مقاومت خود را از دست میدهد
پوسیدگی خردسالیearly childhood carries, ECC 1, baby bottle tooth decayواژههای مصوب فرهنگستانخرابی دندان در خردسالان ناشی از مصرف مداوم مواد غذایی شیرین