defectدیکشنری انگلیسی به فارسیکاستی، نقص، عیب، علت، کمبود، قصور، اهو، نکته ضعف، ترک کردن، مرتد شدن، معیوب ساختن
نقصdefectواژههای مصوب فرهنگستان[پزشکی] فقدان یا عیب یا نارسایی [مهندسی مخابرات] وقفهای محدود در عملکرد سامانه یا دستگاه
خرابی ریلrail failure, rail defectواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی در ریل که ممکن است باعث شکستگی یا ایجاد حفره در ریل شود و استفاده از ریل را غیرممکن سازد
خرابی عرضیtransverse defectواژههای مصوب فرهنگستانهر عیبی که در عرض ریل ایجاد شود، مانند ترک عرضی و شکستهای جزئی
تهیجاvacancy 1, Schottky defectواژههای مصوب فرهنگستاننقصی در شبکۀ بلور که با جابهجایی اتم از جایگاه شبکهایاش پدید میآید