derogateدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، عمل موهن انجام دادن، باطل کردن، فسخ کردن، کسر کردن، تخفیف دادن، کاستن، خفت دادن
derogatedدیکشنری انگلیسی به فارسیمعافیت، عمل موهن انجام دادن، باطل کردن، فسخ کردن، کسر کردن، تخفیف دادن، کاستن، خفت دادن
derogatesدیکشنری انگلیسی به فارسیتخفیف می دهد، عمل موهن انجام دادن، باطل کردن، فسخ کردن، کسر کردن، تخفیف دادن، کاستن، خفت دادن
derogatedدیکشنری انگلیسی به فارسیمعافیت، عمل موهن انجام دادن، باطل کردن، فسخ کردن، کسر کردن، تخفیف دادن، کاستن، خفت دادن
derogatesدیکشنری انگلیسی به فارسیتخفیف می دهد، عمل موهن انجام دادن، باطل کردن، فسخ کردن، کسر کردن، تخفیف دادن، کاستن، خفت دادن
derogatedدیکشنری انگلیسی به فارسیمعافیت، عمل موهن انجام دادن، باطل کردن، فسخ کردن، کسر کردن، تخفیف دادن، کاستن، خفت دادن
derogatesدیکشنری انگلیسی به فارسیتخفیف می دهد، عمل موهن انجام دادن، باطل کردن، فسخ کردن، کسر کردن، تخفیف دادن، کاستن، خفت دادن