destroyدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین رفتن، نابود کردن، از بین بردن، خراب کردن، ویران کردن، کشتن، تباه کردن، ضایع کردن، فنا کردن، بر انداختن
distressدیکشنری انگلیسی به فارسیپریشانی، اندوه، درد، سختی، تنگدستی، محنت، غم، سار، مضطرب کردن، محنت زدهکردن