دونملغتنامه دهخدادونم . [ دُ ن َ ] (ص مرکب ) نیم خشک . کمی از تری مانده . میان خشک و تر. نه خشک و نه تر. نه خشک خشک و نه تر تر. (یادداشت مؤلف ).- دونم شدن ؛ کمی خشک شدن . به خشکی نزدیک شدن . به حالی میانه ٔ تری و خشکی درآمدن .(یادداشت مؤلف ).