دیوثیلغتنامه دهخدادیوثی . [ دَی ْ یو ] (حامص )حالت و عمل دیوث . بی غیرتی درباره ٔ زن خویش و حریف دادن وی . (ناظم الاطباء). قرمساقی . قیادت . زن بمزدی .
ذوطیلغتنامه دهخداذوطی . (اِخ ) نام موضعی است میان مکه و مدینة بنزدیکی مکه و در تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی در ذکر خبر صلح حدیبیة آمده است : چون به نزدیکی مکة رسیدند به جایگاهی که آن را ذیطی خوانند مردم مکه همه با سلاح پیش وی آمدند و گفتند اگر حرب باید کردن حرب کنیم و او را بمکة اندر نگذاریم .<br
لنگدیکشنری فارسی به انگلیسیbreechcloth, cripple, dhoti, game, halting, lame, leg, loincloth, single, wrapper