پخشگرdiffuserواژههای مصوب فرهنگستان[حملونقل هوایی] مجرا یا محفظهای با نیمرخ انبساطی که از سرعت فروصوتی سیال میکاهد و بر فشار آن میافزاید [فیزیک] وسیلهای در مکانیک شارهها که با تغییر سطح مقطع مجرای عبور، سرعت شارش را کاهش میدهد
diffuseدیکشنری انگلیسی به فارسیتوزیع، پخش کردن، افشاندن، منتشر کردن، پراکنده کردن، منتشر شده، افشانده
پخشگر اَبَرصوتیsupersonic diffuserواژههای مصوب فرهنگستانپخشگری که فشار شارۀ درحالحرکت با سرعت اَبَرصوتی را افزایش میدهد و از سرعت آن میکاهد
تونل پخشگرdiffuser tunnelواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در آن بخشی برای تبدیل سرعت به فشار وجود دارد
پخشگر اَبَرصوتیsupersonic diffuserواژههای مصوب فرهنگستانپخشگری که فشار شارۀ درحالحرکت با سرعت اَبَرصوتی را افزایش میدهد و از سرعت آن میکاهد