disobligeدیکشنری انگلیسی به فارسیدیسوبلیج، رنجانیدن، دل کسی را شکستن، ممنون نکردن، تقاضای کسی را انجام ندادن
disobligedدیکشنری انگلیسی به فارسیغیرقابل قبول است، رنجانیدن، دل کسی را شکستن، ممنون نکردن، تقاضای کسی را انجام ندادن
disobligesدیکشنری انگلیسی به فارسیبی نظمی، رنجانیدن، دل کسی را شکستن، ممنون نکردن، تقاضای کسی را انجام ندادن
disobligedدیکشنری انگلیسی به فارسیغیرقابل قبول است، رنجانیدن، دل کسی را شکستن، ممنون نکردن، تقاضای کسی را انجام ندادن
disobligesدیکشنری انگلیسی به فارسیبی نظمی، رنجانیدن، دل کسی را شکستن، ممنون نکردن، تقاضای کسی را انجام ندادن