dispersingدیکشنری انگلیسی به فارسیپراکنده، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان کردن، پریشان شدن
عامل پراکنشdispersing agentواژههای مصوب فرهنگستانیکی از افزودنیهای مورد استفاده در تولید پراکنهها که وظیفۀ آن آسانسازی پراکنش اجزای جامد در فاز مایع و افزایش پایداری مخلوط است متـ . پراکنشیار dispersant
پراکنش 1dispersion 2, dispersingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن ذرات یک ماده در مادهای دیگر پراکنده میشود