dispartدیکشنری انگلیسی به فارسیرها کن، شکافتن، منقسم کردن، جدا شدن، تقسیم شدن، هدف گیری کردن، جدا کردن
dispartsدیکشنری انگلیسی به فارسیجدا می شود، شکافتن، منقسم کردن، جدا شدن، تقسیم شدن، هدف گیری کردن، جدا کردن
جست و خیز کردندیکشنری فارسی به انگلیسیcaper, cavort, disport, gambol, lark, rollick, skip, skylark, sport
تفریحدیکشنری فارسی به انگلیسیamusement, delectation, disport, enjoyment, entertainment, fun, pastime, pleasure, recreation, relaxation