dissimilarدیکشنری انگلیسی به فارسیمتفاوت است، غیر مشابه، بی شباهت، ناهمسان، ناهمانند، مختلف، ناجور، دگرگون
خوردگی در خاکهای نامشابهdissimilar soil corrosionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خوردگی دوفلزی که در لولههای مدفون در زمین به دلیل اختلاف در پ.هاش و اندازه و دانهبندی و ترکیبات شیمیایی نوع خاک ایجاد میشود
دوقلوهای دوزاگdizygotic twins, dissimilar twins, fraternal twins, biovular twinsواژههای مصوب فرهنگستاندو زادۀ یک آبستنی که از دو تخمک متفاوت به وجود آمده باشند متـ . دوقلوهای دوتخم دوقلوهای ناهمسان non-identical twins
متفاوتدیکشنری فارسی به انگلیسیanother, contrary, contrast, different, differential, dissimilar, distinct, divergent, diverse, unlike, variant, varied, various