دودملغتنامه دهخدادودم . [ دُ دَ ] (ص مرکب ) دارای دودم و دولبه . (ناظم الاطباء). که از دو سوی ببرد. دارای دولبه ٔ تیز و بران . دودمه . دولبه .- شمشیر یا تیغدودم ؛ تیغ و شمشیر با دولبه ٔ برنده و تیز. دولب . (یادداشت مؤلف ).
دودملغتنامه دهخدادودم . [ دُ وَ دِ ] (ع اِ) آب سرخی که از درخت یز و یا درخت طلح بیرون می آید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). دوادم . (آنندراج ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به دوادم شود.
ذودملغتنامه دهخداذودم . [ دَ ] (اِخ ) موضعی است . و در معجم البلدان ذیل «دم » آرد، مضاف ُ الیه ذو در شعر کثیر : اقول و قد جاوزن اعلام ذی دم و ذی و جمعی او دو نهن الدوانک .
ذویدوملغتنامه دهخداذویدوم . [ ی َ ] (اِخ ) قریه ای است معروف به یمن از اعمال مخلاف سنجان . و بعضی گفته اند نام رودی است بدانجا.