damsدیکشنری انگلیسی به فارسیسدها، سد، بند، اب بند، سیل گیر، سد ساختن، محدود کردن، مانع شدن یاایجاد مانع کردن
رقصدرمانیdance therapyواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش درمان که در آن از رقص یا حرکات موزون برای معالجۀ برخی اختلالات رفتاری و عاطفی و شناختی و جسمانی استفاده میشود متـ . حرکتدرمانی movement therapy
donsدیکشنری انگلیسی به فارسیدونس، آقا، لرد یا نجیب زاده، سالار، رئیس یا استاد یا عضو دانشکده، پوشیدن، برتن کردن