drewدیکشنری انگلیسی به فارسیکشید، کشیدن، رسم کردن، بیرون کشیدن، طراحی کردن، نزدیک کردن، طرح کردن، منقوش کردن، قرعه کشیدن، دریافت کردن، گرفتار کردن
درفلغتنامه دهخدادرف . [ دَ ] (ع اِ) پناه و سایه و جانب . (منتهی الارب ). کنف و ظل . (اقرب الموارد). گویند: هو تحت درف فلان ؛ یعنی او در کنف و سایه ٔ فلان است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
درگولغتنامه دهخدادرگو. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارسک بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس واقع در 20 هزارگزی جنوب بشرویه و 4 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ عمومی بشرویه به دهک . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ای
درولغتنامه دهخدادرو. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باهوکلات بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار واقع در هشت هزارگزی خاور دشتیاری و 6 هزارگزی جنوب راه مالرو دشتیاری به باهوکلات ، با 150 تن سکنه . آب آن از باران و راه آن مالرو است
wiredrewدیکشنری انگلیسی به فارسیwiredrew، مفتول کشی کردن، حدیده کردن، بشکل سیم در اوردن، زیاد باریک شدن، زیاد طول دادن
overdrewدیکشنری انگلیسی به فارسیاخراج شد، بیش از اعتبار کشیدن، چک بی محل، بیش از اعتبار حواله یا چک دادن، بیش از اعتبار حواله کردن، بیش از اعتبار برات کردن
withdrewدیکشنری انگلیسی به فارسیعقب نشینی کرد، عقب کشیدن، کنار کشیدن، عقب نشستن، صرف نظر کردن، عقب زدن، باز گرفتن، با تعظیم خارج شدن، بازگیری کردن