dropدیکشنری انگلیسی به فارسیرها کردن، قطره، افت، سقوط، افتادن، چکه، ژیگ، اب نبات، قطع مراوده، سرشک، انداختن، چکیدن، سقوط کردن، از قلم انداختن، ژوشیدن
droopدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، سستی، خمیدگی، افسرده و مایوس شدن، افکندن، پژمرده شدن، اب از دهان تراوش شدن
اُفت ولتاژvoltage drop, line voltage drop, potential dropواژههای مصوب فرهنگستاناختلاف ولتاژ در یک عضو یا بین دو نقطه از یک مدار
dropدیکشنری انگلیسی به فارسیرها کردن، قطره، افت، سقوط، افتادن، چکه، ژیگ، اب نبات، قطع مراوده، سرشک، انداختن، چکیدن، سقوط کردن، از قلم انداختن، ژوشیدن