لغتنامه دهخدا
دالت . [ دال ل َ ] (ع اِمص ) گستاخی . (دهار). اسم است ادلال را ای ، ما تدل به علی حمیمک . قال فی الغریبین هو شبه جراءة علیه . (منتهی الارب ) : دالت صحبت ... بدان پیوسته است . (کلیله و دمنه ). اگر آلت اینست بدالت او هیچ معاملت گذارده نشود. (سندبادنامه ص