dustsدیکشنری انگلیسی به فارسیگرد و غبار، غبار، گرد و خاک، خاک، خاکه، ذره، تراب، پاشیدن، گردگیری کردن، گرد گرفتن از، ریختن
خشک گَردنَچسبdust-dry, dust-freeواژههای مصوب فرهنگستانویژگی پوشش درحالخشکشدنی که وقتی گرد و خاک روی آن مینشیند، در آن نفوذ نمیکند و به آن نمیچسبد
نمای کجزاویهdutch tilt shot, dutch angle shot, off-angle shot, canted shotواژههای مصوب فرهنگستاننمایی که در آن زاویۀ دوربین به صورتی است که عناصر بصری صحنه مایل دیده میشود