effacingدیکشنری انگلیسی به فارسیخسته کننده، زدودن، پاک کردن، محو کردن، ستردن، خود را تحت الشعاع قرار دادن
حفنلغتنامه دهخداحفن . [ ح َ ] (اِخ ) قریه ای است به صعید مصر. و بعضی گفته اند ناحیتی باشد از نواحی مصر. (منتهی الارب ).
حفنلغتنامه دهخداحفن . [ ح َ ] (ع مص ) دادن چیزی اندک یا یک مشت کسی را. (منتهی الارب ). چیزی کسی را اندک دادن . (تاج المصادر بیهقی ). کسی را چیزی اندک دادن . (دهار). اندک چیز دادن . (منتخب ). || به مشت گرفتن چیزی .- حفن شی ٔ ؛ کف مال کردن . گرفتن آن را بدو دست .<br
حفنلغتنامه دهخداحفن . [ ح َ ف َ ] (ع مص ) قدم برگردانیدن گاه رفتن که خاک برانگیزد. وقت رفتن هر دو پا برگشتن چنانکه گرد برخیزد به سبب آن . (منتهی الارب ).
متواضعدیکشنری فارسی به انگلیسیhumble, modest, nice, obeisant, respectful, reverent, reverential, self-effacing