efficiencyدیکشنری انگلیسی به فارسیبهره وری، بازده، کارایی، راندمان، تولید، کفایت، سودمندی، میزان لیاقت، پرکاری، فعالیت مفید، عرضه
efficiencyدیکشنری انگلیسی به فارسیبهره وری، بازده، کارایی، راندمان، تولید، کفایت، سودمندی، میزان لیاقت، پرکاری، فعالیت مفید، عرضه
efficiencyدیکشنری انگلیسی به فارسیبهره وری، بازده، کارایی، راندمان، تولید، کفایت، سودمندی، میزان لیاقت، پرکاری، فعالیت مفید، عرضه
بازاک استانداردSOTE, standard oxygen transfer efficiencyواژههای مصوب فرهنگستاندرصدی از اکسیژن هوا که در شرایط استاندارد براثر هوادهی بهصورت محلول به آب منتقل شود متـ . بازده انتقال اکسیژن استاندارد
بازاک واقعیAOTE, actual oxygen tranfer efficiencyواژههای مصوب فرهنگستاندرصدی از اکسیژن هوا که در شرایط واقعی براثر هوادهی بهصورت محلول به آب منتقل شود متـ . بازده انتقال اکسیژن واقعی
بازده ظرفیت حملdeadweight efficiencyواژههای مصوب فرهنگستاننسبت ظرفیت حمل درنظرگرفتهشده در طراحی کشتی به مقدار باری که جابهجا میشود
بازده عملکردoperating efficiencyواژههای مصوب فرهنگستانتنکیلومتر یا نفرکیلومتر قطارهایی که از یک خط عبور میکنند تقسیم بر مقدار سوخت مصرفی آنها