entailedدیکشنری انگلیسی به فارسیمستلزم، مستلزم بودن، شامل بودن، متضمن بودن، حمل کردن بر، حبس یا وقف کردن، موجب شدن، در برداشتن
entitleدیکشنری انگلیسی به فارسیحق داشتن، حق دادن مستحق دانستن، لقب دادن، ملقب ساختن، نام نهادن، نامیدن
entitlesدیکشنری انگلیسی به فارسیحق امتیاز، حق دادن مستحق دانستن، لقب دادن، ملقب ساختن، نام نهادن، نامیدن