حکش عکشلغتنامه دهخداحکش عکش . [ ح َ ک ِ ع َ ک ِ ] (ع از اتباع ) مرددرافتاده ٔ در دشمن و پیچیده ٔ بروی . (منتهی الارب ).
هقزلغتنامه دهخداهقز. [ هَِ / هََ ] (ع اِ) قهز، که نوعی از جامه باشد پشمی سرخ یا سپید وگاهی ابریشم در آن آمیزند. (از منتهی الارب ). صورتی از کلمه ٔ قهر (با راء مهمله ) است . (اقرب الموارد).
سوارکاریequestrianismواژههای مصوب فرهنگستانراندن و سواری گرفتن و هدایت اسب در مسابقات که رشتههایی مانند خرامش و پرشبااسب و کالسکهرانی را شامل میشود