estimateدیکشنری انگلیسی به فارسیتخمین زدن، تخمین، ارزیابی، براورد، دیدزنی، اعتبار، تقویم، قیمت، سنجیدن، بر اورد کردن
برآورد 1estimateواژههای مصوب فرهنگستانمقدار عددیِ یک برآوردگر تحت شرایطی معین که بهعنوان تقریبی از یک پارامتر در نظر گرفته میشود
برآورد ادغامیpooled estimateواژههای مصوب فرهنگستانبرآوردی از یک پارامتر که از ترکیب یا ادغام دو یا چند برآورد به دست میآید
برآورد ادغامیpooled estimateواژههای مصوب فرهنگستانبرآوردی از یک پارامتر که از ترکیب یا ادغام دو یا چند برآورد به دست میآید
بازۀ اطمینانconfidence interval, interval estimateواژههای مصوب فرهنگستانبازهای که براساس دادههای نمونهای تعیین میشود و با احتمال معینی پارامتر نامعلوم موردنظر را در بر میگیرد
برآورد ادغامیpooled estimateواژههای مصوب فرهنگستانبرآوردی از یک پارامتر که از ترکیب یا ادغام دو یا چند برآورد به دست میآید
برآورد راهبردیstrategic estimateواژههای مصوب فرهنگستانارزیابی عواملی در سطح وسیع که بر تعیین مأموریتها و اهداف و راهکارهای راهبردی تأثیر میگذارد