هورمزلغتنامه دهخداهورمز. [ م ُ ] (اِخ ) نام فرشته ای است . هرمزد. هورمزد. رجوع به هرمز شود. || نام کوکب مشتری . || (اِ) نام روز اول از هر ماه شمسی . (برهان ). رجوع به هرمز شود.
چهارموجلغتنامه دهخداچهارموج . [ چ َ / چ ِ م َ / مُو ] (اِ مرکب ) طوفان . گرداب . رجوع به چارموج شود.- چهارموج بلا ؛ بلا که از چهار جهت روی آورد. داهیه که از هر جانب روی کند. مجازاً به معنی بلای بزرگ .
چهارمیلغتنامه دهخداچهارمی . [ چ َ / چ ِ رُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی )منسوب به چهارم . آنکه در مرتبه ٔ چهارم قرار دارد. چهارمین یا چیزی که در مرتبه ٔ میان سوم و پنجم است .