حکش عکشلغتنامه دهخداحکش عکش . [ ح َ ک ِ ع َ ک ِ ] (ع از اتباع ) مرددرافتاده ٔ در دشمن و پیچیده ٔ بروی . (منتهی الارب ).
بهانة انتقامabuse excuseواژههای مصوب فرهنگستانراهبردی دفاعی که در آن فرد متهم به جنایت ادعا میکند به تلافی عملی دست به جنایت زده است
گورخر آسیاییEquus hemionusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ اسبیان و راستۀ فردسُمسانان با گوشها و پاهای بلند که رنگ آنها قهوهای مایل به زرد تا قرمز و شکم آنها سفید است
گورخر گِرویEquus gervyiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ اسبیان با پاها و گوشهای بلند و پوشش راهراه سیاه و سفید