مخارجexpenditureواژههای مصوب فرهنگستانآنچه مصرفکننده یا سرمایهگذار یا دولت هزینه میکند متـ . هزینه 1
اجازهنامة هزینهکردauthority for expenditure, application for expenditure, authorization for expenditureواژههای مصوب فرهنگستانسند رسمی درخواست اجازة هزینه کردن از محل منابع سرمایهای برای تأمین اهداف کسبوکار اختـ . اِهَک AFE
کارمایۀ مصرفیenergy expenditure, caloric expenditureواژههای مصوب فرهنگستانآن مقدار انرژی که فرد در 24 ساعت مصرف میکند متـ . انرژی مصرفی
هزینهدیکشنری فارسی به انگلیسیage _, charge, cost, dues, expenditure, expense, outgo, outgoing, outlay, price tag
اجازهنامة هزینهکردauthority for expenditure, application for expenditure, authorization for expenditureواژههای مصوب فرهنگستانسند رسمی درخواست اجازة هزینه کردن از محل منابع سرمایهای برای تأمین اهداف کسبوکار اختـ . اِهَک AFE