exteriorدیکشنری انگلیسی به فارسیخارجی، ظاهر، ظواهر، بیرونی، خارج، ظاهری، واقع در سطح خارجی، صوری، خارجه
نمای خارجیexterior shot, EXT, exteriorواژههای مصوب فرهنگستاننمایی که در فضای باز یا فضای بستهای که به نظر فضای باز میآید فیلمبرداری شود
بُنپوشۀ بیرونیexterior base-coatواژههای مصوب فرهنگستانبُنپوشهای تکلایه که بر سطح خارجی محصولات فلزی برای افزایش مقاومت به خوردگی نشانده میشود
زاویۀ خارجیexternal angle, exterior angleواژههای مصوب فرهنگستانزاویۀ بین یک ضلع و امتداد ضلع مجاورش در خارج از چندضلعی
exteriorizingدیکشنری انگلیسی به فارسیexteriorizing، ظاهری دانستن، بصورت ظاهر فهمیدن یا فهاندن، صورت ظاهر یا وجود خارجی دادن
exteriorizingدیکشنری انگلیسی به فارسیexteriorizing، ظاهری دانستن، بصورت ظاهر فهمیدن یا فهاندن، صورت ظاهر یا وجود خارجی دادن
نمای خارجیexterior shot, EXT, exteriorواژههای مصوب فرهنگستاننمایی که در فضای باز یا فضای بستهای که به نظر فضای باز میآید فیلمبرداری شود