تحلیل عاملیfactor analysisواژههای مصوب فرهنگستانروشی چندمتغیره برای تحلیل رابطۀ میان مجموعۀ بزرگی از اقلام یا شاخصها برای تعیین عاملها یا بعد فضای زمینهای دادهها
factorدیکشنری انگلیسی به فارسیعامل، فاکتور، ضریب، عامل مشترک، حق العمل کار، نماینده، عامل محافظت در برابر نور آفتاب
factorدیکشنری انگلیسی به فارسیعامل، فاکتور، ضریب، عامل مشترک، حق العمل کار، نماینده، عامل محافظت در برابر نور آفتاب
عامل 2factorواژههای مصوب فرهنگستانچندجملهای یا عددی که چندجملهای یا عدد مفروضی بر آن بخشپذیر باشد