failuresدیکشنری انگلیسی به فارسیخرابی، شکست، عدم موفقیت، قصور، کوتاهی، ورشکستگی، واماندگی، نا توانی، درمانگی، بد شانسی
مداخلهگرایی اقتصادیeconomic interventionismواژههای مصوب فرهنگستاندیدگاهی در سیاست اقتصادی که طرفدار مداخلة دولت در بازار با هدف اصلاح واماندگیهای بازار (market failures) و ارتقای رفاه عمومی مردم است