fancyدیکشنری انگلیسی به فارسیتفننی، تصور، خیال، وهم، قوه مخیله، هوس، پنداره، تصور کردن، علاقه داشتن به، پنداشتن، تجملی
معشوقدیکشنری فارسی به انگلیسیflame, beloved, boyfriend, fancy man, love, lover, paramour, sweetheart, valentine
fancyدیکشنری انگلیسی به فارسیتفننی، تصور، خیال، وهم، قوه مخیله، هوس، پنداره، تصور کردن، علاقه داشتن به، پنداشتن، تجملی
fancyدیکشنری انگلیسی به فارسیتفننی، تصور، خیال، وهم، قوه مخیله، هوس، پنداره، تصور کردن، علاقه داشتن به، پنداشتن، تجملی