فش فشلغتنامه دهخدافش فش . [ ف ِ ف ِ ] (اِ صوت ) آواز سوختن باروت نم زده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به فشفشه شود. || آواز بول . فش فش شاشیدن . (یادداشت مؤلف ).
تاردستهfasciculus, fascicleواژههای مصوب فرهنگستان1. دستۀ کوچکی از تارهای عصبی یا ماهیچهای 2. دستهای از تارهای ماهیچه که عملکرد کمابیش یکسان دارند