faciasدیکشنری انگلیسی به فارسیچهره ها، دایره زنگی، حلقه، گچبری سر ستون، کمربند، بند، هزاره برجسته، لایه پوششی فیبری
faciaدیکشنری انگلیسی به فارسیچهره، دایره زنگی، حلقه، گچبری سر ستون، کمربند، بند، هزاره برجسته، لایه پوششی فیبری
فسوسلغتنامه دهخدافسوس . [ ف ُ ] (اِ) بازی و ظرافت . (برهان ) : بی علم به دست نآید از تازی جز چاکری فسوس و طنازی . ناصرخسرو. || سحر و لاغ . (برهان ). افسوس . (فرهنگ فارسی معین ). استهزاء. مسخره . ریشخند. (از یادداشتهای مؤلف ) <span