فقسلغتنامه دهخدافقس . [ ف َ ] (ع مص ) شکستن مرغ بیضه ٔ خود را و بیرون ریختن آنچه در آن است و گویند فاسد کردن آن . || کشتن حیوان را. || گرفتن چیزی را. (از اقرب الموارد).
فقشلغتنامه دهخدافقش .[ ف َ ] (ع مص ) شکستن بیضه را یا شکستن بدست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فقس و فقص شود.
فقخلغتنامه دهخدافقخ . [ ف َ ] (ع مص ) زدن کسی را و نیست مگر بر سر کسی یا بر چیزی میان تهی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فقاخ شود.