finedدیکشنری انگلیسی به فارسیجریمه شد، جریمه کردن، کوچک کردن، جریمه گرفتن از، صاف کردن، صاف شدن، رقیق شدن
فژگندلغتنامه دهخدافژگند. [ ف َ گ َ ](ص مرکب ) فژغند. چرک آلود. پلید. چرکن . (برهان ). فژاکن . فژاگن . فژغند. فژگنده . رجوع به این کلمات شود.
پالایششدۀ قلیاییalkaline-refined/ alkali-refinedواژههای مصوب فرهنگستانویژگی مادهای که اسیدهای چرب آزاد آن به کمک سدیمهیدروکسید جدا شده است