فسدلغتنامه دهخدافسد. [ ف َ ] (ع مص ) فساد. (دزی ). در فرهنگهای دیگر مصدر به این صورت ضبط نشده است . رجوع به فساد شود.
فسودلغتنامه دهخدافسود. [ف ُ ] (ع مص ) تباه شدن . (منتهی الارب ) (مصادراللغه ٔ زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). فساد. ضد صلاح . (از اقرب الموارد).
فسیدلغتنامه دهخدافسید. [ ف َ ] (ع ص ) تباه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فاسد. رجوع به فاسد شود.
فسیطلغتنامه دهخدافسیط. [ ف َ ] (ع اِ) پشیزه ٔ سر خرما. || دمچه ٔ خرما. (منتهی الارب ). || چیده ٔ ناخن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فصدلغتنامه دهخدافصد. [ ف َ ] (ع مص ) رگ زدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) : به چاه جاه چه افتی و عمر در نقصان به قصد فصد چه کوشی و ماه در جوزا. خاقانی .|| قطع نمودن جهت کسی عطا را و درگذرانیدن و روان کردن