flashدیکشنری انگلیسی به فارسیفلاش، برق، تلالو، لحظه، فلاش عکاسی، تشعشع، جلوه، روشنایی مختصر، یک ان، بروز ناگهانی، خود ستایی، برق زدن، تاباندن، ناگهان شعله ور شدن، زود گذشتن، خطور کردن
جوشکاری جرقهایflash welding, FW, flash-butt weldingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری مقاومتی که در آن ابتدا دو سطح جوشدادنی به هم نزدیک میشوند و پس از ایجاد جرقه و گرمای الکتریکی، با اعمال فشار سطحها به هم جوش میخورند
flashدیکشنری انگلیسی به فارسیفلاش، برق، تلالو، لحظه، فلاش عکاسی، تشعشع، جلوه، روشنایی مختصر، یک ان، بروز ناگهانی، خود ستایی، برق زدن، تاباندن، ناگهان شعله ور شدن، زود گذشتن، خطور کردن