flowsدیکشنری انگلیسی به فارسیجریان دارد، جریان، گردش، روند، رودخانه، مد، روانی، بده، باطلاق، جاری بودن، روان شدن، سلیس بودن، شریدن، فروهشتن
fluffsدیکشنری انگلیسی به فارسیپشم ها، کرک، بادکردگی، خواب، نرم کردن، باد کردن، کرکدار شدن، اشتباه کردن، خبط کردن
غارنهشتهspeleothem, flowstone, dripstone flowstone, dripstoneواژههای مصوب فرهنگستانسنگ کلسیمکربناتی نهشتهشده در غارها
overflowsدیکشنری انگلیسی به فارسیسرریز می شود، سرریز، طغیان، سیل، اضافی، طغیان اب، طغیان کردن، سرشار شدن یا کردن لبریز شدن