flushingدیکشنری انگلیسی به فارسیسوزش، خیط و پیت کردن، سرخ شدن، بطور ناگهانی غضبناک شدن، بهیجان امدن، چهره گلگون کردن، قرمز کردن، ابریزمستراح را باز کردن، اب را با فشار ریختن
آمیزۀ پاکسازیpurge compound, flushing compound, cleaning compoundواژههای مصوب فرهنگستانآمیزهای که بهصورت خاص برای تمیز کردن درون ماشینآلات فراوری تهیه میشود
آمیزۀ پاکسازیpurge compound, flushing compound, cleaning compoundواژههای مصوب فرهنگستانآمیزهای که بهصورت خاص برای تمیز کردن درون ماشینآلات فراوری تهیه میشود
پسرانشbackflushingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی برای تخلیة فشار اضافه از اسپرسوساز یا تمیزکردن آن که در طی آن آب درون دستگاه برای تخلیة جرم قهوه با فشار برگردانده میشود