formatingدیکشنری انگلیسی به فارسیفرمت کردن، بصورت صف یا ستونی پرواز کردن، بستون یا دسته هواپیما ملحق شدن
formationدیکشنری انگلیسی به فارسیتشکیل، شکل، تشکیلات، صف، رشد، ارایش، احدای، صف ارایی، ترتیب قرار گرفتن، سازمان، ساختمان