fragmentsدیکشنری انگلیسی به فارسیقطعات، قطعه، تکه، پاره، خرده، قطعات متلاشی، باقی مانده، قطعه قطعه کردن، ریز کردن، متلاشی شدن، خرد کردن
fragmentدیکشنری انگلیسی به فارسیقطعه، تکه، پاره، خرده، قطعات متلاشی، باقی مانده، قطعه قطعه کردن، ریز کردن، متلاشی شدن، خرد کردن