frequentدیکشنری انگلیسی به فارسیمکرر، تکرار کردن، رفت و آمد زیاد کردن در، تکرار شونده، زود زود، بسیار رخ دهنده
مسافر همیشگیfrequent flyerواژههای مصوب فرهنگستانمسافری که بهکرّات با یک شرکت هواپیمایی سفر کرده است و به همین دلیل از تخفیف ویژه برخوردار میشود