freshدیکشنری انگلیسی به فارسیتازه، بتارزگی، تازه کردن، خنک کردن، خنک ساختن، شیرین، تر و تازه، تازه نفس، سبز، سرد، زنده، خنک، باطراوت، با نشاط، خرم، جسور، پر رو، اماده، با روح
fraysدیکشنری انگلیسی به فارسیفریز، نزاع، وحشت، نبرد، غوغا، ترس، فرسوده شدن، جنگ کردن، ترساندن، هراسانیدن، ساییدن، فاقدنیرو کردن
بشقابپرنده 2frisbee 2/ Frisbee 2, flying discواژههای مصوب فرهنگستانابزار بازی یا ورزش بشقابپرنده که صفحهای معمولاً پلاستیکی و بشقابمانند با قطر 20 تا 25 سانتیمتر است