آیندهدیکشنری فارسی به انگلیسیcoming, comer, future, hereafter, intended, futurity, next, outlook, prospective, prospects, remote, unborn, upcoming
دور امیدTour de l'Avenir,Tour of the Futureواژههای مصوب فرهنگستانمسابقهای مرحلهای و سالانه مشابه دور فرانسه برای دوچرخهسواران زیر 23 سال که نخستین بار در سال 1963 برگزار شد
آیندۀ ترسیمیenvisioned futureواژههای مصوب فرهنگستانتصویری زنده و آرمانی از آیندۀ دلخواه جامعه پس از تحقق اهداف ب.م.ب.