ابزارکgadgetواژههای مصوب فرهنگستانابزار کوچک و نوساختهای که در آن فنّاوری نوی به کار رفته است و کارهای مخصوصی را انجام میدهد
gaugedدیکشنری انگلیسی به فارسیاندازه گیری شده، اندازه گرفتن، پیمانه کردن، ازمایش کردن، گرو گذاشتن، شرط بستن
وسیلهدیکشنری فارسی به انگلیسیappliance, applicator, gadget, implement, instrument, instrumentality, intermediary, lever, means, ment _, organ, tackle, tool, ure _
گجتواژهنامه آزادگجت (Gadget) به وسایل کوچک مکانیکی و یا الکترونیکی گفته میشود که اغلب اندازه ای کوچک دارند و دارای کاربرد زیاد و خاص در زندگی هستند. به عبارت دیگر وسایلی که برای انجام کارها، مفید و پرکاربرد هستند.