gageدیکشنری انگلیسی به فارسیگجتی، گرو، اندازه، اندازه گیر، مبارزه طلبی، درجه، وثیقه، وسیله اندازهگیری، گرو گذاشتن، اندازه گرفتن، شرط بستن، متعهد شدن
گرودیکشنری فارسی به انگلیسیencumbrance, forfeiture, gage, guarantee, guaranty, pawn, pledge, security