gageدیکشنری انگلیسی به فارسیگجتی، گرو، اندازه، اندازه گیر، مبارزه طلبی، درجه، وثیقه، وسیله اندازهگیری، گرو گذاشتن، اندازه گرفتن، شرط بستن، متعهد شدن