gameدیکشنری انگلیسی به فارسیبازی، مسابقه، شکار، سرگرمی، شوخی، جانور شکاری، یک دور بازی، مسابقه های ورزشی، تفریح کردن، دست انداختن، سرحال
مسابقهدیکشنری فارسی به انگلیسیbout, competition, contention, contest, duel, event, gammy, gymkhana, match , meet, race, sport, wrestle