ناراحت کنندهدیکشنری فارسی به انگلیسیawkward, creepy, distressing, grating, inconvenient, nettlesome, off-putting, uncomfortable
توری پراشdiffraction gratingواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای غالباً از جنس شیشه یا فلز که بر روی آن شیارهای موازی برای پراش نور ایجاد شده باشد متـ . توری grating
گوشخراشدیکشنری فارسی به انگلیسیblatant, discordant, earsplitting, grating, harsh, jangle, loud, raspy, raucous, rugged, shrill, stentorian, strident
integratingدیکشنری انگلیسی به فارسییکپارچه سازی، کامل کردن، تمام کردن، درست کردن، یکی کردن، تابعه اولیه چیزی را گرفتن
reintegratingدیکشنری انگلیسی به فارسیادغام مجدد، سر و سامان دادن، مجددا برقرار کردن، دوباره جمع اوری و متحد کردن