ماسندهgreasyواژههای مصوب فرهنگستانویژگی مادۀ غذاییای که روغن آن در دهان از حالت مایع به حالت جامد نزدیک میشود
greasesدیکشنری انگلیسی به فارسیگریس، چربی، روغن، چاپلوسی، روغن اتومبیل، مداهنه، روغن زدن، چرب کردن، رشوه دادن
greaseدیکشنری انگلیسی به فارسیگریس، چربی، روغن، چاپلوسی، روغن اتومبیل، مداهنه، روغن زدن، چرب کردن، رشوه دادن