grossدیکشنری انگلیسی به فارسیناخوشایند، قراص، درشت بافت، توده، جمع کل، بزرگ کردن، جمع کردن، زمخت کردن، کلفت کردن، بصورت سود ناویژه بدست اوردن، درشت، بزرگ، زمخت، زشت، انبوه، شرم اور، ستبر، بی تربیت، وحشی
تولید ناخالص ملیgross national product, GNPواژههای مصوب فرهنگستانکل ارزش بازاری کالاها و خدمات نهایی تولیدشده توسط شهروندان یک کشور در یک بازۀ زمانی معین، معمولاً یک سال
grossدیکشنری انگلیسی به فارسیناخوشایند، قراص، درشت بافت، توده، جمع کل، بزرگ کردن، جمع کردن، زمخت کردن، کلفت کردن، بصورت سود ناویژه بدست اوردن، درشت، بزرگ، زمخت، زشت، انبوه، شرم اور، ستبر، بی تربیت، وحشی
grossدیکشنری انگلیسی به فارسیناخوشایند، قراص، درشت بافت، توده، جمع کل، بزرگ کردن، جمع کردن، زمخت کردن، کلفت کردن، بصورت سود ناویژه بدست اوردن، درشت، بزرگ، زمخت، زشت، انبوه، شرم اور، ستبر، بی تربیت، وحشی