groundedدیکشنری انگلیسی به فارسیمبتنی بر، بناء کردن، بگل نشاندن، بزمین نشستن، فرود امدن، اصول نخستین را یاد دادن
granderدیکشنری انگلیسی به فارسیبزرگتر، بزرگ، عظیم، عالی، مجلل، والا، جدی، مشهور، بسیار عالی با شکوه، با وقار
زمینگیرgroundedواژههای مصوب فرهنگستان1. تجهیزات یا نفراتی که مجاز به پرواز با هواگرد نیستند 2. هواگردی که مجاز به پرواز نیست
پیشینۀ خبرbackgrounderواژههای مصوب فرهنگستانمطلبی که پیشینهای از یک خبر یا موضوع یا یک رویداد را بیان میکند و ممکن است به خبر یا اطلاعیه اضافه شود